فاطمه ذوالفقاریان؛ علیرضا کوچکی
چکیده
سابقه و هدف: امروزه محیط زیست جهانی با چالش های گستردهای از جمله تغییر اقلیم، فرسایش خاک، کاهش تنوع زیستی و در نتیجه عدم تاب آوری و به هم خوردن توازن بوم شناسی روبرو است. این نارساییها که نتیجه بهرهبرداری بیرویه از منابع زیست محیطی است در قالب توسعه و رشد اقتصادی تجلی پیدا کرده است و عواملی مانند رشد نامتوازن جمعیت، جنبههای ...
بیشتر
سابقه و هدف: امروزه محیط زیست جهانی با چالش های گستردهای از جمله تغییر اقلیم، فرسایش خاک، کاهش تنوع زیستی و در نتیجه عدم تاب آوری و به هم خوردن توازن بوم شناسی روبرو است. این نارساییها که نتیجه بهرهبرداری بیرویه از منابع زیست محیطی است در قالب توسعه و رشد اقتصادی تجلی پیدا کرده است و عواملی مانند رشد نامتوازن جمعیت، جنبههای ناعادلانه بازار و الگوهای اقتصاد جهانی و فقر و بیعدالتی در بخش عمدهای از جهان به ویژه کشورهای جهان سوم در این فرآیند نقش داشتهاند. در این رابطه دو دیدگاه که یکی مبتنی بر توسعه در قالب اقتصاد غربی آن و دیگری با نگاه مارکسیستی تکامل یافته است و باعث بروز بحثها و جدالها در جوامع سیاسی شده و تجزیه و تحلیلها و تفسیرهای متضادی در رابطه با علل و عوامل مشکلات زیست محیطی ارائه شده است. در اواخر دهه 1960 میلادی که نقطه عطفی در توجه به محیط زیست بود، این نگرشها نیز توسعه یافت و راهحلهای مختلفی با در نظر گرفتن جنبههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بروز کرد. در این دوره زمانی رشتههای مختلفی مبتنی بر مبانی بوم شناختی از جمله اقتصاد سیاسی، بومشناسی سیاسی و اقتصاد محیط زیست ظهور کرد و رهیافتهای فلسفی در مورد اثرات متقابل انسان با محیط زیست خود نیز توسعه یافت. هدف از این نوشتار تجزیه و تحلیل چالش های جهانی زیست محیطی از دیدگاه بوم شناسی سیاسی و ارائه دیدگاه های موجود در از ابعاد سیاسی و اجتماعی در این زمینه می باشد.مواد و روش ها: ماهیت این نوع مطالعات اصولاً به شکل بررسی منابع و اسناد مرتبط با آن و همچنین مشاوره با صاحب نظران و خبرگان می باشد و در پژوهش حاضر برخی از رهیافت های تلفیقی نیز مدنظر قرار گرفته است. از طرفی چون مطالعات بوم شناسی سیاسی نسبتاً جدید بوده، تنوع منابع موجود در آن اندک و محدود است. بدین ترتیب مطالب این مقاله عمدتاً از تجزیه و تحلیل منابع و اسناد و دیدگاه های متنوع صاحب نظران گرفته شده است.نتایج و بحث: شکل گیری نگرش جدید سیاسی در مورد رفتار مخرب انسان در محیط زیست که در قالب مبانی بوم شناختی بوده است منشاء پیدایش علم بوم شناسی سیاسی گردید. اصولاً علم بوم شناسی، علمی سیاسی است که در برخی موارد آن را "علم عصیانگر" نیز می نامند. در اوایل دهه هفتاد میلادی تجزیه و تحلیل کنندگان مسائل سیاسی به دنبال نارضایتی از نحوه تفسیر مشکلات زیست محیطی که عمدتاً ابعاد سیاسی داشت ولی به گردن جمعیت، فناوری نامناسب و مدیریت ضعیف انداخته می شد، بوم شناسی سیاسی را معرفی کردند. بدون تردید ترکیب علوم طبیعی و اجتماعی درک ما را از تغییرات بوم شناختی و نیاز به توسعه پایدار افزایش میدهد ولی متاسفانه در این موارد ابعاد سیاسی معمولاً نادیده گرفته می شود و عملاً بوم شناسی، سیاست زدائی می گردد. گرچه توسعه پایدار بخش جدانشدنی از رابطه انسان و محیط است در اکثر منابع عمدتاً فاقد عنصر سیاسی است. بوم شناسی سیاسی بر مطالعه بازیگران سیاسی، شرایط و تبعات تغییرات محیطی، بازیگری بین نیروهای متنوع اجتماعی سیاسی و رابطه بین این نیروها و تغییرات محیطی، به همان نقشی که علم بوم شناسی در تحلیل و تفسیر رابطه بین موجودات زنده و بوم نظامها بازی میکند تاکید دارد. در نتیجه امروزه روند توسعه علم بوم شناسی بیشتر جنبه های اجتماعی پیدا کرده و قالب های نوینی در این رابطه شکل گرفته و از انحصار صرفاً جنبه های فنی خارج شده است.نتیجه گیری: صرفنظر از دیدگاه ها و پارادایم های عقیدتی، خواه از منظر اقتصاد سرمایه داری و خواه از نگاه مارکسیستی، امروزه محیط زیست جهانی با چالش های بسیار زیادی روبرو است که برای مقابله با این چالش ها نوعی ائتلاف جهانی در رابطه با سیاستگزاری و تصمیم گیری ضروری است تا بدان وسیله بتوان "با نوعی تفکر جهانی در مقیاس محلی عمل کرد". از طرفی دیگر رهیافت های حاصل برای مقابله با این چالش ها باید جامع و همه جانبه نگر و مبتنی بر تفکر بوم شناختی و در چارچوب اجزای اصلی توسعه پایدار یعنی اجتماع، اقتصاد و محیط زیست باشد.